![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مدح و ولادت امام جعفر صادق علیهالسلام
گل بپاشـید که عید آمده است شیعـیان عید سعـید آمده است عشق در سینه پدید آمده است نـور خـلاق مجـیـد آمده است ز عـنـایـات خـداونـد غـفــور شهر یثرب شده در هاله نور بـاقـر حـلـم پیـمـبـر مـسـرور خانهاش به بود از وادی طور هــفـده مـاه ربــیـع الـمـولــود نـیّـر بـرج ولا چـهـره گـشود غـم ز دلهای مـحـبّـان بربـود وجد و شادی به دل ما افزود گـلـی از گـلـشن طاها بـدمـید که شـمـیـمش به دل ما بوزید مذهب شیعه از او گشته پدید پـرده جـهـل و ضلالت بدرید
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام جعفر صادق علیهالسلام
واژهها در هـیجـانـنـد که سجّـاده شوند پیـشِ پـاهـای تو ای آیـنـه افـتـاده شوند شـاعـران آمـدهانـد تا به نـوایی بـرسـند رخـصتی گر بـدهی با قـلـم آماده شوند باز کن میـکـده را ای پـسرِ خـون خـدا شیعـیان آمـدهاند تا که پُر از باده شوند جلوهای کن که ببـیـنـند تو را اهلِ هنر روی تو دیـده و کُـلاً همه دلـداده شوند حضرت عشق امامِ شـشمـین نورِ خـدا جـلـوهای کن که بـتـابـی به دلِ آیـنـهها آمدی جهـلِ بـشر بلکه سـرافکـنده شود آمـدی با نَـفَـسـت دینِ نـبـی زنـده شـود آمدی ای پسرِ حضرتِ باقـر گلِ عشق با شـکـوفایی تو عـطـر پـراکـنـده شود آمدی شمسِ ولایت که به یک طُرفه نگاه نـورِ تو در دلِ هر شیـفـتـه تابـنده شود آمـدی تا که تـلاشی بـکـنـی بـهـرِ خـدا لبِ پیـغـمبـرِ اسـلام پُـر از خـنـده شود صـادق آل محـمّـد قـدمت بر سرِ چـشم بنویس اسم مرا که قـلمت بر سرِ چـشم چه هیاهوی عجیبیست در این مکتبِ عشق سر زدی از افقِ دین و شدی کوکبِ عشق عـلمِ تو عـلمِ لدّنی ست نه از علم زمین زان سبب شعلهوری شعلهکِشی از تبِ عشق سخنانِ تو همه خطبۀ مولاست وَ یا ختمِ رسل سخنی تازه بگو با منِ افتاده ز پا از لبِ عشق آمـدم تا بـنـشـیـنـم ز تـو سـیـراب شـوم کی به گوشم برسد از دهنت مطلبِ عشق عشق را مکـتبت آموخـته با شورِ کلام پُر کن این جامِ تهی را که شوم مستِ مدام ببـرم شهـرِ مـدیـنـه که بـبـیـنـم حـرمت نکـند بـاز که محـروم شـوم از کـرمت مرقدِ خاکی تو میکُـشدم حضرت نور قــدمـی رنـجـه بـفـرمـا بـفـدای قـدمـت جای تو در دلِ شیعهست خدا داند و بس که بر افراشته است تا به قیامت علمت دِینِ تو دِینِ بزرگیست روی گردنِ ما زندگی کردن خوب است ز انفاسِ دمت هرکه هستیم در این عرصه اگر که پستیم صـادق آل محـمـد به شـما دل بـسـتـیـم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
دل آمـده باز، قصـد قـربت کرده خـاکِ قـدم تـو را، زیـارت کرده »لَولاٰکَ لَمٰا خَلَقتُ الَافلاکیُ» وحق ما را به طُفیـلیِ تو خلـقـت کرده هر فیـض که از عالم معنا برسد با دست پُر از مهر تو قسمت کرده از ظهـر قیامت نهراسـد هر کس در سـایۀ لطـف تو اقـامـت کرده ملک و ملکوت تحت فرمان توأند جبریل به درگـاه تو خدمت کرده صد بـار، دل یوسـف کـنعانی را ترکیـب مـلاحت تو غارت کرده خورشید همین که بشنود نامت را کُرنش نکنـد اگر، جسارت کرده جـبریل که تا مـقام توحـید رسـید در مسجـد چـشم تو عبادت کرده عمریست که طوبی به ثناخوانی تو در بـاغچـۀ خانهات عـادت کرده از عاطفهات، وضو گرفته باران آب از نمِ صورتت طهارت کرده باران، به هـوای سحرِ چشمـانت شبنـم شده احساس طراوت کرده خوشبو شده یاس رازقی از وقتی در محضرتان، عرض ارادت کرده حتی، عسـل از بردن نامِ عـسلت در ذائقـه، احساس حلاوت کرده هرکس که زیاد میفرستد «صلوات« در حــقِّ خـداونـد، مـحبـت کرده حق داشت، محمدی شود سلمانت عمری، سر کویتان، اقامت کرده سلمان تو در عشق، سلیمان را هم بر سـفـرۀ عـاشقی ضیافت کرده بر شأنِ رفـیعُ و شوکـتت یا مولا ای لال شود، هر که جسارت کرده فردا، به شفاعتِ جهان، برخـیزد شعری که دو بیت از تو حکایت کرده
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
بسم ربّالقـلم از عرش، غزل نازل شد مدحِ شیرینسخـنان بود، عسل نازل شد شعرمان رفت به جایی که مَلک راه نداشت روزِ آن منّتِ خورشید و شبش ماه نداشت نـور، تا روبروی خویش گرفت آینه را دیـد در جـلـوۀ نــورش پـسـرِ آمــنـه را آفرین گفت به خود؛ لب به تغزّل وا کرد خالـقِ شعـر نشـست و غـزلی انشا کرد وحی فـرمود، به آوای سَلـیس ای کاتب از قلم هر چه شنـیدی بنویس ای کاتب ! لـهـجۀ شـعـرِ خـداونـدِ زبـان؛ مَـکّی شد آخـریـن سـورۀ پـیـغـامـبـران مَـکّـی شد نام این نورِ به عرش آمده «احمد» باشد و مـیان صُحُـفِ فـرش، «محـمّد» باشـد قابِ قـوسِین، هم از گـنبدِ نامش پیداست نـور الله ز هـر فـردی از آلـش پیداست قصه این است، که با نامِ خدای صلوات شـده نـامِ نـبـوی خـلـق، بـرای صلـوات هرچه در باغ بهشتم گل و ریحان دارم میدهـم با صلـواتـم؛ در ازای صلـوات به نماز و به قـنوت و به اجابت سوگـند مستجاب است، هرآئـینه دعای صلوات از دَمِ مـأذنـههـای لـبِ خـوشـبـو دهـنان مـیرسـد تا اُذُنُالـله، صـدای صـلــوات تَـکـَم و در دلِ ایـن آیـنـه در تـکــثـیـرم سـیـزده آیـنـه را روبـرویـش مـیگـیـرم چـارده آیـۀ ایـن سـورۀ مَـکّـی نــورنــد چارده نـور، که از ظلـمتِ عـالم دورند چارده عرش، که همسایۀ من در خاکاند عـلـتِ خـلـقِ زمـیـن و سَـنـدِ لـولاکانـد حرف لولاک زدم؛ عرش، پُر از زمزمه شد صحبت از سِرّ وجودِ علی و فاطمه شد عـلی و فـاطـمـه بـیتالـغـزل لـولاکاند ساکـن بـامِ فـلـک؛ آن طـرفِ ادراکانـد نـام ایـن سـورۀ مَـکّـی، مَـدَنی شد آخـر رازِ پـیـدایـش زهــرا عــلـنـی شـد آخـر
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
قـلم به دست گـرفـتم، قـلم مـسلـمان شد به صفحه نام تو دید و ز دست لرزان شد قـلم ز دست رهـا شد به طرفـة العـیـنی ز شاعرش جلو افتاد و صاحب جان شد نوشت آنچه « و ما یسطرون» خطابش کرد همان که سورۀ طه و فجر و انسان شد شـکـفـت غـنـچۀ لبهای مـاه عـام الـفـیل شکـافـت عـرش خـدا و نبی نمـایان شد خدا به عبد خودش، عبد صالحی بخشید ز مـقـدمـش هـمـۀ کـائـنات مـیـزان شد صدا زدش که بخوان، اقرء اقرء یا احمد و جـلـوههـای الـهـی در او فـراوان شد «نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت» میان عـرش خـدا بـلبـلی غـزلخوان شد اگر چه بـعـد رسـولان حـق پـیـام آورد اگر چه طـبق عـدد، خـاتم رسولان شد ولی یکی که نبی بود و هیکس که نبود فقـط «ستوده» خدا را یگانه مهـمان شد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
روزیکه از وجود، دو عالم معاف بود نور شما به عـرش خدا در طواف بود ارواح و نـور و طـینتتـان پـاکِ پـاک یعنی وجودتان ز ازل صافِ صاف بود هـر یـک بـرآمـده ز تـجـلای دیـگـری یک نور واحدی که شعاعش مضاف بود از نـورتـان تـجـلّی خـلـقت شـروع شد آن خلقـتی که خالص و بیانحراف بود ما را هـم از وجـود شـما مـنَّـتی رسـید رخـسارتـان بـرای دل مـا مـطـاف بود قـالـوا بـلای ما همه در عـرصه الست در اصـل بر ولایتتـان اعـتـراف بـود ای نـامـتـان مــرادف ذکـر خـدایــتــان صـلِ عــلـیَ الـنَـبـیِ و آلـه، ثـنــایــتـان کی میتوان به وصفِ تو دلبر زبان گشود کی میتوان فراخورِ شأنت، غزل سرود کی میتوان به کُـنهِ مقـامـات تو رسـید کی میتـوان به مدح تو آقا هـنر نـمود نـور تو از علی شد و نـور عـلی ز تو آری سزاست نورٌ علی نور را سجـود آدم چـشـیـد غـمـزۀ تـو، شـد اَبـوالـبـشر عالَم هم از کـرشمۀ تو یافت این وجود مجـمـوعِ انـبـیا به شـما امـتحـان شـدند وَرنـه بـدونِ اذن تو پـیـغـمـبـری نـبـود ذکـر مُـسبّـحاتِ تو مـشـق فـرشـتـه شد طرزِ قـیام و شـیـوۀ تـسبـیـح، تا قـعـود بـاید نـوشت سـر درِ دل، با خـطِ جـلی یا مصطفی محـمد و یا مـرتضی عـلی ای فخـرِ کـائنات که نامت محـمد است مدح و ثنای حضرت تو کار سرمد است با فکـر و ذکر تست که دلها خـداییاَند بییاد نام حضرت تو، حالِ ما بد است قـرآن دم از مکـارم اخـلاق، چون زند خُلقِ کریم تست که مقـصودِ ایزد است هر قطره از وضوی تو دریای رحمتیست باران، رسولِ فضل و کراماتِ احمد است تنها نه در کـنـار تو بودن شد افـتـخـار هر کس نماند بعدِ تو تسلیم، مرتد است هر کس مُحبِ تست، علی دوست میشود هرکس که بیعلیست ز آئینِ ما رد است دین خـدا به دامـن تـو چـنـگ مـیزنـد دشمن علیهِ تست، دم از جـنگ میزند شک نیست نصرتِ تو همان نصرت خداست یعـنی اطاعت تو همان طاعت خداست تـنـهـا نـه از غــدیــر، ز بَـدوِ تــولـدت فـرمان بیـعـت تو هـمان بیعت خداست تا تو رسول رأفت و مهر و عطـوفـتی باران رحمت تو همان رحمت خداست با دشمنان به شدت و سختی عمل کنی در اصل، قدرت تو همان قدرت خداست تَرکِ زیـارت تو جـفـا بر حـریم تـست یعنی که حُرمت تو همان حرمت خداست آل حـسـیـن، آل عــلــی، آل فــاطــمــه الحق که عترت تو همان عترت خداست وقتی تو را خدای تو فخـر همه نوشت ذکر تو را به عـرش اباالفـاطمه نوشت روز ولادت تــو کـه دفــعِ بـلـیــه شــد روز شهـادت تو چه شـد محـسـنـیه شد عـالـم به وقـت آمـدنت غـرق نـور بود با رفـتـنَـت ز آتـش کین، فـاطـمـیـه شد در سال شصت و یک، سرِ نیزه، سرِ حسین با زینب تو هـمرهـت از قـاضـریه شد امروز هـم بـصیـرت زینب چـراغ راه بـنـگــر کـه خـط اول مـا زیـنـبـیـه شـد روح تـو بود، روح خـدا را بـمـا دمـید یک شعـبـه از ولای عـلی نیجـریه شد شکر خـدا که مذهب ما هست جعفـری ایـام عـمـرِ شـیعـه، هـمه صـادقـیـه شد ما جـان نـثـار احـمـدِ محـمـود مانـدهایم در انـتـظار مـهـدی مـوعـود مـانـدهایـم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
خیرالبشر وقتی که ختم المرسلین باشد روزی ما با رحـمـة لـلعـالـمـین باشـد عـرش از پس کار امـانت بـر نمیآمد آمـد مـحـمـد تـا امـانتدار دیـن بـاشـد ایوان شکست و روح دریاها تلاطم کرد دل پس نبـایـد در دل اهل زمین باشـد ابلیس از هفت آسمان محروم شد، یعنی آمـد نـبـی، آرامـش اهـل یـقـیـن باشـد بتها شکست آوای توحـیدی میلادش او مقـدمـش پایـان کار مشرکـین باشد شلاقها بخشیده شد روزی که او آمد خیرش نصیب خلق، حتی مجرمین باشد جانم فـدای آنکه حـیدر شد هـوادارش دست خدا زیباست در دست امین باشد بوی کرامت میوزد از خاندان عشق بختش بلند آن دل که با رحمت قرین باشد اسلام ما حـق است میمـانـیم با احمد لـبیک میگـوئـیم ما، لـبـیک یا احـمـد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
الا ای چشمۀ نـور خدا در خاکِ ظلمانی زمین با نور اخلاق تو میگردد چراغانی به گرداگرد لبخند تو میچرخند شادیها از آن بهتر نمیدانی که طفلی را بخندانی چو چشم آسمان منظومۀ نسل تو خورشیدی چو بـاغ کهکـشان دنبـالۀ راه تو نـورانی تحیّر بهترین وصف است در شام تماشایت «بحیرا» میبرد هر صبح نامت را به حیرانی به لبخندی مسیحا را دم روحالقدس دادی سلیمان را نشاندی بر سر تخت سلیمانی فـرود آمد فـراز کـاخ کـسرا بـا قـدوم تو به خود لرزید از نام تو شاهنشاه ساسانی دلم را مهـربان من! به پابـوس تو آوردم که آراماند در پـای تو دریـاهای طوفانی ببخشا بر من ای آئینۀ رحمت! که میخواهم بگویم حرفهایی را که خود ناگفته میدانی پُر از شوق تماشائیم و از دیدار محرومیم حرامیها سر راه و بیـابـانها مـغـیلانی چنان شام سیه، آغاز صبح ما سیهروزی چنان خواب گران پایان شام ما پریشانی »خلافت» شد چنان طوفان که دریا را به کف گیرد »جماعت» شد چنان ساحل زمینگیر گرانجانی »یهودیها» میان امتت سرگرم خونریزی « سعودیها» به جنگ کودکان گرم رجزخوانی طواف کعبه را برعکس فهمیدند این امّت ابوسفیان امیر است و علی در خانه زندانی سر منبر ابوجهل است و بر مسند ابومروان مدینه سر به زیر افکنده از شرم پشیمانی به خون و اشک میگرییم «أشکو یا رسولالله« که گردن میکشد تیغ خیانت سمت عریانی به مسجدها «خلافت» میکند بیعت به خونریزی به منبرها «جهالت» میدهد فتوی به نادانی »ملک حجّاج» سرمست از شراب تلخ صهیونی سپاه فیل را در مکّه میخواند به مهمانی «خلافت» با یزیدیها «امامت» با ولیدیها کـلـیـمی میدهـد تـعـلـیم آداب مـسلـمانی دمـشــق آوار آوار و حــلـب آواره آواره فلسطین در «حضر موت» و یمن در مرگ و ویرانی نشان از یورش تیمور دارد «جبهة النصره» شرف دارند بر «داعش» مغولهای بیابانی ملک گرگ و ملک خرس و ملک مار و ملک عقرب سعـودیهای وهّابی، برادرهای شیطانی مسلمان میکشند این ناجوانمردان به نام تو مسیحی میبرند این نامسلمانها به قربانی شکوه سرفرازی را به یغما بُرد خودبینی برای بهترین امّت نه سر ماند و نه سامانی در این عمری که در تکرار باطل رفت میمانم که درمان پشت دردی بود و دردی پشت درمانی چه میشد امّت افتاده در آتش به پا خیزند؟ میان شعله برخـیزند از خواب زمستانی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
شهد شیرین کلامت بین ساغـر ریخته پای این مکتب یقین دارم که باور ریخته اشرف اولاد آدم حـضرت خـتـمیمآب عـالم و آدم به پایت مـثل نوکـر ریخته خاتمیت را تو معنا دادهای ختم العقول انـبـیا زیـر قـدمهـای شـما سر ریـخـته جهل را راندی ز اطراف بشر ای عقل کل دانش کل خـلایق؛ پـیشت ابـتر ریخـته مهربانی، ارمغـانی بود بخشیدی به ما بین اخلاق شریفت؛ شور دیگر ریخته از دم گرمت میان مشرکین دل پا گرفت کـیمـیای چـشم تو باشـد، ابـوذر ریخته خیر یعنی که تأسّی بر تو و بر سیرهات خیر مطلق مطمئنم پای این در ریخته امتداد دین به جان مرتضا وابسته است جانشینی را خدا در جان حـیدر ریخته بیعلی ناقص شود هر کاملی حتی نماز شیعه با عشق علی در سینهاش زر ریخته نسل پاکت یارسول الله از صدیقه است ریشۀ سادات را یزدان ز کوثر ریخته یک نگاه ویژهای داری به زوّار حسین بر گدایی که ز چشمش، دُرّ و گو هر ریخته
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
به پـایـان نـبـوّت آخـرین از راه میآیـد بـر آغـاز امـامـت اولـین از راه میآیـد به رحمت پا به روی خاک دارد آفتابی که به شوکت آسمان را کرده زین از راه میآید جهان مانند انگشتی شد و مکه رکاب آن برای این رکاب امشب نگین از راه میآید نبودش باعث بود جهان بوده ست پس تازه دلیل خـلقـت این سرزمین از راه میآید نه اینکه دین بیاید تا که پیغمبر شود تکمیل که امشب بیگمان منجی دین از راه میآید صفت تاقبل ازاین آقا فقط تا حد برتر بود برای خوبترها هم ترین از راه میآید بگو هرهفته را ازبعد امشب هفتۀ رحمت چنانکه رحـمة لـلعـالـمـین از راه میآید شب میلاد و ذکر یاعلی دل هم نمیداند محـمـد یا امیـرالمومـنـین از راه میآیـد دل خود را به دستش میسپاریم و یقین داریم امـان داریم فـردا تا امـین از راه میآید
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() آغاز ولایت و امامت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
ز عمق حنجره بر بام شب اذان میگفت حـدیث درد زمین را به آسـمان میگفت صدا چه پاک به شب میچکید و روشن بود که از حکومت خورشید در جهان میگفت شـبـانـههای شـکـست شب و سـیاهی را هـلال مـاه به گـوش جهـانـیـان میگـفت رسـیـده بـود به مـعـراج آفـتـاب، غـبـار اگر به جای زمان، صاحبالزمان میگفت به سفـرهای که در آن انتـظار را چـیدند نـگـاههای گـرسـنه ز میـهـمان میگـفـت نـبـودی و دلِ مـا بـینـگـاه مـعـصومـت کـبوتـرانه شب و روز، الامـان میگفت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() آغاز ولایت و امامت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
همین است ابتدای سبز اوقاتی که میگویند و سرشار گل است آن ارتفاعاتی که میگویند اشـارات زلالـی از طلـوع تـازهٔ نرگـس پیاپی میوزد از سمت میقاتی که میگویند زمین در جستجو، هر چند بیتابانه میچرخد ولی پیداست دیگر آن علاماتی که میگویند جهان این بار دیگر ایستاده با تمام خویش کـنار خـیـمهٔ سبـز ملاقـاتی که میگویند کـنار جـمعهٔ موعـود، گلهای ظهـور او یکایک میدمد طبق روایاتی که میگویند کـنون از دشـتهای روشن امّـید میآیـد صدای آخـرین بند مناجاتی که میگویند و فردا بیگمان این سمت عالم روی خواهد داد سرانجـام عـجـیب اتفـاقـاتی که میگویند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
شبهای سـرد سـامـرا نامـهـربان شـد خورشید این غربتسرا بیهمزبان شد ابـری سـیـاه آمـد به سـمـت مـاه عـالـم بــاران چـشـم عـاشـقــان او روان شـد اشک ملائک عرش اعلی را بهم ریخت رخت یتـیـمی بر تن صاحب زمان شد از اوج داغـی که به روی سـیـنـه آمـد خـون بر دل اهـل زمـین و آسـمان شد وقـتی امام عـسکری با زهـر جان داد مـاه بـهــار شـیـعــیــان او خــزان شـد شد روضهخوان و حزن بیحد در نوا داشت در خـاطرش یاد لـب خـشک پـدر بود یـاد کـنـار بـسـتر و چـشـمـان تـر بـود یاد هـمان لحـظه که آبی را طلـب کرد زهری که در جان رفته در حال اثر بود بر زخـم قـلـب مهـدی زهـرا نمک زد ذکـر عـطـش یـادآور تـیـر سه پـر بود یــاد عـلـی اصـغــر و حــال تــلــظـی حال ربابی که از این غم محتضر بود این مخـتصر از گوشه های ماجرا بود صاحب عزایی که کسی غمخوار او نیست در اوج ماتم یک نفر هم یار او نیست بیت امام عسکری را دشمنـش سوخت اما کسی در این مصیبت زار او نیست مثـل امـیر الـمومـنـین که بـعـد کـوچـه دیگر کسی در غربتش دلدار او نیست روضـه گـرفــتـه در کـنـار هـیـزمِ در اما نگاهی در غـمش خونبار او نیست بیشـک به یـاد روضـۀ اُمِّ ابـیـهـاسـت پای دری که سوخت و مسمار او نیست قـلـبی که این غـم آفـریـد آتـش بگـیرد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
یا علی گـفتیم و راه عـشق را پیـمودهایم در پــنـاه بــیــرق آل عــلـی آســودهایــم گرچه حق این سینهها را کربلایی آفرید در غـریـبـسـتـان دنـیـا آشـنـای ما حـسن کار مـاها نوکری، دنیا و عـقـبا با حسن بهترین انگـیزه صوم صلات ابـروی تو یک جهان دارد مسلمان پیچش گیسوی تو دل حسن دلبر حسن ساقی حسن ساغر حسن میرسد از خاک راهت معجزات نو به نو آسـمان از رد پـایت میکـنـد اخـتـر درو میرسد با دیدنت انگشت حیرت بر دهان مدح تو با واژهها غیر از خیالی خام نیست هرچه میریزد به پیمانه به جز اوهام نیست شأن هرکس میشود پـیدا زحـال والدین ریخت برهم طعـم لبهای تو بازار عسل چشمهایت را گـشودی آفـریده شد غـزل هر دو عالم را بگردی گر پی میپروری از فـلک بـاید تمـاشا کرد خـاک پـای تو حق نشسته جای حق این جانشینی جای تو باری از عصیان به روی دوش آوردم کریم مژههایت صف کشیده تا کند غـارتگری تیغ ابرو را کـشیدی جان به لبهـا آوری چـشمهایت را بهـشت جـاودانی گـفتهاند دامنت را گـستراندی آسمانها کـشف شد زیر سایه سار پلکت کهکشانها کشف شد السلام ای صاحب صحن سرای بیکسی آشـنــای غــربـتـی و آشـنــای بـیکـسـی چرخش چشم تو برده چرخ را در زیر دین آفرینش را حریم با صفایت زیب و زین بین زندان تیغ صلحت مانده در بین نیام دست بر پهلوگرفتی مثل مادر وای وای مثل او قامت کمانی ای صنوبر وای وای از عطش آهی بلند است از تمام پیکرت کـودکـت با کـاسه آبی رسـیـده در بـرت گرچه عمر تو گذشته روز وشب در بین بند از لبت غم گرچه نخل خنده را از ریشه کند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
طلوعت روشنی بخشیده هر آئینه ایمان را نگاهت آیه آیه شرح داده بطن قـرآن را دم عیساییات کفر شیاطین را در آورده که سلمان میکند لبخند تو هر نامسلمان را قنوتت عطر حُسن یوسف آوردهست و آغوشت اسیر مهر تو کردهست زندانبان و زندان را ببارد یا نبارد، امر امر توست مولا جان! سپرده دست تو پروردگارت نبض باران را تویی «مَن عِندَهُ عِلمُ الکتاب» و گوشهٔ چشمت فقاهت یاد داد امثال «فضل» و «اِبن ریّان» را حریف تو نشد دشمن، خودش هم خوب میداند به جام زهر میخواهد بگیرد از تو میدان را کبوترهای صحنت میشویم ابن الرضا هر شب پراکندی به عالم دم به دم عطر خراسان را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیهالسلام
هــوای بــام تـو داریـم مـا هــوایـیهـا خوشا به حال شب و روز سامراییها چه نعمتیست سر سفرهات نمک خوردن چه افـتخـار بـزرگیست این گـداییها خـداسـت بـانی ایـن اعــتـقـاد نـورانـی خـداسـت بـانـی این جـور آشـنـایـیهـا تو کربلای اسیری و روضه میخوانند بـه یـاد غـربت تـلـخ تـو کـربـلایـیهـا دوباره حسرت دیدار در دل کعـبهست چقدر کعبه دلش خون شد از جداییها به یـاد حـضرت فـرزنـدتـان هر آدیـنه چه حس و حال قشنگیست همصداییها
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
عـاشـق و مـبـتلای عسکریام نوکـر و جـانـفـدای عسکریام در هـوایش نـفـس نـفـس زدهام از ازل در هـوای عـسکـریام من کیام؟ خـاکِ پای فرزندش همچـنین خاکِ پای عسکریام نام او همچو مجتبی، حسن است مـستِ نـامِ رسـای عـسـکریام با نـگـاهـش خـدا شـنـاس شـدم که مـطـیـع خـدای عـسکریام صوت قرآن او زِ بس زیباست بـیقـرارِ صـدای عـسـکـریام عـدهای یا حـسن حـسن گـفـتـند مـن مـریـدِ نـوای عـسـکـریام بـین جـمـع چـهـارده مـعـصوم حـال تـحـت لـوای عـسکریام خواب و رؤیای هـر شبم باشد زائـرِ سـامــرای عــسـکـریام پـسـر فــاطــمـه اسـت ایـن آقـا شـکـر لِـلـه گـدای عـسـکریام شـالِ مـشـکـی به گـردنـم دارم آشـنــای عــزای عـسـکــریام شـامـل هـر دعــای مــهــدیام تا که گـریان برای عسکـریام هـمچـو مهـدی دوبـاره گـریانِ غـربت و نـالههای عـسکریام بینِ حـجـره صـدا زده مـهـدی بینِ حـجـره چِـقَـدر نالان است مهدی او حزین و گریان است میچکـد از دو چـشم او باران وایِ من، این چه وقت باران است روز وصـلـش فـرا رسـیـده یـا عسکری را چو عید قربان است حـالِ آقـا چـه مُـنـقـلـب گـشـتـه زهـرِ قـاتل چو تیغ برّان است جگرش سوخت چون عموش حسن ارث او سوزش دل و جان است دل او ســوخـت از غــم مـادر چون حسن مادریِ دوران است جان او بر لب آمد از غـم یاس یاس پرپر که بر لبش جان است با لـب تـشـنه الـوداع میگـفـت این چه رسم وداع یاران است طـفـل او سـاقـیاش شـده حـالا لیک دست و تنش چه لرزان است ایـن دم آخـری نـفـس نـفساش نذرِ ناله به ذبحِ عـطشان است مهدیاش روضه خوان و او گریان بر شَهی که قتیل العریان است گـفت مهـدی، حسین تـنهـا بود سـرِ شَـه را به نـیـزهها زدهانـد تـنِ شَـه را چِـقـَـدر پــا زدهانـد اول او را بـه گــودی آوردنــد دوم او را به هـر کـجـا زدهاند مثـل زهـرا که بیهـوا زدنَـش پـسـرش را چه بیهـوا زدهانـد پیـش چـشـمان تار خـواهـرِ او عــدهای زخــمِ نــاروا زدهانــد عـدهای نـیـزه، عـدهای شمشیر پیـرِمـردان که با عـصا زدهاند عدهای هم که سنگ بَر رویَش نـیّـتِ قُــربِ بـر خــدا زدهانــد عـدهای نـعـلِ تـازه بر مـرکـب بـعـد هـم بـر تـنِ رهــا زدهانـد قـطـعه قـطـعـه شده تَـنِ پاکـش بــدنَـش را جــدا جــدا زدهانــد هیچ کـس یـار او نَـشـد گـودال اهـلِ کـوفـه دوبـاره جـا زدهاند بعـدِ او نـوبت حـرم شـده است شعـله بر خـیـمه از جفا زدهاند وحـشـیانه به خـیـمـهها رفـتـند تــازیــانــه بـه اولــیــا زدهانــد چشم عـباس را که دیـدنـد دور سیلی بر زینـبـش چرا زدهاند؟ زینب و طعنه و جسارت وای
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
بینِ حجـره پـسرِ فـاطـمه تنها شده بود سامرا بود و در آن شهر چه غوغا شده بود مادرِ صاحبِ ما ضجّه زنان میلرزید چون که رعشه به تنِ یوسف زهرا شده بود خواست تا آب بنوشد، دو دستش لرزید عطش انگار نصیبِ گلِ طاها شده بود منـتـظر بود بـیاید پـسرش منـجی دهر وَ در این فاصله لبریز چو دریا شده بود وَ طـلـوع کرد پـسـر تا غـمِ بـابـا ببـرد پدری که نَفَسش غرق به غمها شده بود آب نـوشـید به دسـتـانِ پـسر آخـر کـار دل پی روضۀ ارباب در اینجا شده بود بینِ گـودالِ بلا تـشنه لـبی خورد زمین بر سرِ کشتنِ او وای چه دعوا شده بود نه پـسر بـود که آبـی برسـاند به لـبـش روضه سربسته بگویم که چه بلوا شده بود دهنش پُر شده بود از شنِ داغ و ز غبار بیقرارِ پسرش حضرت زهرا شده بود آنقـدر سنگ زدند نیـزه زدند اهلِ جـفا که پُـر غـصّه دلِ زینبِ کُـبرا شده بود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح امام عسکری علیهالسلام
هر دلی بیدار شد در گیر و دار خواب نیست خواب چیزی غیر مُردن در دل مرداب نیست خواب بودم در حریمش وقت بیداری رسید دیدم اینجا هیچ کس مانند من بیدار نیست عرش گاهی زیر پای ماست اما غافـلیم هیچ اوجی کهکشانیتر از این سرداب نیست «در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم» قبله گاه اینجاست حاجی!غیر از این محراب نیست من نـمـازم را پی تـکـبـیـرة الاحـرام تو خواندهام، برجا نماز چشمه و سهراب نیست تا که با من بـشـنود صـوت اذان بـاد را از سر گلدستهای که جز صدای آب نیست حضرت نرجس خبر دارد از اوصاف حسن او مگر آئیـنۀ خورشید عالم تاب نیست؟ در غزل عطر امام عسکری پیچیده است در خُم هستی شرابی جز شراب ناب نیست «بر در میخانه رفتن کار یک رنگان بود» عشق صادق در وجود جعفر کذّاب نیست بندۀ پیـر خـرابـاتم که لطـفـش دائم است کار ما در آستانش غیر دق الباب نیست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
سخت است مردی گوشه زندان بیفتد در غـربت و در وادی هجـران بیفـتد زهـرا دوبـاره آمد و جانم حسن گفت پا شد حـسن بر پـای این مهمان بیفتد دور از وطن جـان داده آقا تا دوبـاره شیـعـه به یـاد روضۀ سـلـطان بیـفـتد تشنه شد و شربت به لبهایش رساندند قـسمت نـشد تا با لب عـطـشان بیـفـتد سهـواً به دندان ثـنایش خورده ظرفی نه آنکه با مشت و لگـد، دندان بیـفـتد در پـادگان بـوده ولـی هـرگـز نـدیـده لشکـر به جان پـیکـری بیجان بیفـتد شکـر خدا که حـنجـرش خـنجر ندیده تا سر به دست چـند بیوجـدان بیـفـتد این روضۀ پر سوز، مخصوص حسین است اینکـه غـریـبـی گـوشـۀ مـیدان بیـفـتد میخواند با خود روضه موسیبن جعفر تا خـنـده از لبهای زنـدانـبان بیـفـتـد شخصی به غارت بُرد عبای پارهاش را تا قـیـمت سـوغـاتیاش ارزان بیـفـتـد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
حدیث گریه شده جام زهر خوردن تو به عـمر گـل نـرسد قـصۀ فـسردن تو همیشه آب نخوردن دلیل مرثیه نیست تـمام روضۀ ما گـشـته آب خوردن تو هـزار بار، دلت را به ظلـم سوزانـدند هـزار بـار، بـمـیـرم بـرای مـردن تـو نبرده است مدینه ز خاطر، ای یوسف به سامرا، نه به زندان غصه بردن تو چه سخت بود سپردی یتیم خود به “قدر” چه سخت بود به دست “قضا” سپردن تو
: امتیاز
|